پرسش :
اگر روح، مجرد است چه معنا دارد که تغییر و تکامل پیدا کند؟ مگر تغییر و تکامل مخصوص مادیات نیست؟
پاسخ :
دو معمّاى پیچیدهاى که در اینجا وجود دارد این است که: اولا روح مجرد چه رابطهاى با بدن مادى دارد و دیگرى اینکه روح مجرد، چگونه تغییر و تکامل پیدا مىکند؟مرحوم صدرالمتألهین رابطه روح و بدن را، نوعى «رابطه اتحادى» مىنامد و به همین جهت است که امور بدن در روح منعکس مىشود روح از سنخ بدن نیست. تماس آن هم تماس بدنى نیست که مثلاً، سطحى از بدن با سطحى از روح تماس پیدا کند. وقتى که روح در جایى تحقق پیدا کند تمام او در آنجا حضور دارد. روح مىشنود، سخن مىگوید، مىچشد، مىبیند، درک مىکند، بر خلاف مغز، این گونه نیست که یک نقطه آن مربوط به بینایى، شنوایى یا حافظه باشد. روح با تمامى وجود درک مىکند، با تمامى وجود مىشنود، فکر مىکند و احساس مىکند. روح برخلاف جسم از اجزائى تشکیل نشده است. روح یک «من» است. همین وجود بسیط است که با تمام هستى همه چیز دارد. پس ارتباط روح با بدن تنها در یک سطح خلاصه نمىشود. البته ممکن است نقطهاى از مغز، محل اتصال روح با بدن باشد، اما اتصال به همان معناى وسیع و گسترده همانند اتصالى است که راس مخروط، با سطح مستوى دارد. با اینکه مخروط حجم است و آن هم سطح است، سطح است که مىتواند با راس مخروط اتصال پیدا کند، ولى اگر سطح اتصال پیدا نکرد، بدین معنى است که در این نقطه بین آنها فاصلهاى نیست. ارتباط روح و بدن، از نظر دیگرى مانند اتصال سطح دو کُره با یکدیگر است، با اینکه هردو سطحند، اما اتصال آنها در سطح انجام نمىگیرد.به هر حال، مسائلى از این قبیل، نشان از پیچیدگى روح دارد که شناخت آنها به سادگى میسر نیست. حضرت امام ـ رضوان الله تعالى علیه ـ مىفرمودند: شاید روایت «مَنْ عَرَف نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» تعلیق به محال باشد؛ یعنى چون نمىشود حقیقت روح را شناخت، لذا گفته اند: هر کس روح را بشناسد، خدا را مىشناسد. معناى دیگر روایت این است که مسائل روح را به سادگى نمىتوان حل کرد، اگر همان مسائل قابل شناخت روح را هم بشناسیم خیلى چیزها براى ما حل مىشود. براى حل بیشتر معضلات روح، باید منتظر بود که معرفت بشر در این مورد بالاتر برود تا انشاءالله تمامى معمّاها حل شود.
منبع:پیش نیازهای مدیریت اسلامی ، آیت الله محمدتقی مصباح ، قم : موسسه آموزشی امام خمینی 1367
دو معمّاى پیچیدهاى که در اینجا وجود دارد این است که: اولا روح مجرد چه رابطهاى با بدن مادى دارد و دیگرى اینکه روح مجرد، چگونه تغییر و تکامل پیدا مىکند؟مرحوم صدرالمتألهین رابطه روح و بدن را، نوعى «رابطه اتحادى» مىنامد و به همین جهت است که امور بدن در روح منعکس مىشود روح از سنخ بدن نیست. تماس آن هم تماس بدنى نیست که مثلاً، سطحى از بدن با سطحى از روح تماس پیدا کند. وقتى که روح در جایى تحقق پیدا کند تمام او در آنجا حضور دارد. روح مىشنود، سخن مىگوید، مىچشد، مىبیند، درک مىکند، بر خلاف مغز، این گونه نیست که یک نقطه آن مربوط به بینایى، شنوایى یا حافظه باشد. روح با تمامى وجود درک مىکند، با تمامى وجود مىشنود، فکر مىکند و احساس مىکند. روح برخلاف جسم از اجزائى تشکیل نشده است. روح یک «من» است. همین وجود بسیط است که با تمام هستى همه چیز دارد. پس ارتباط روح با بدن تنها در یک سطح خلاصه نمىشود. البته ممکن است نقطهاى از مغز، محل اتصال روح با بدن باشد، اما اتصال به همان معناى وسیع و گسترده همانند اتصالى است که راس مخروط، با سطح مستوى دارد. با اینکه مخروط حجم است و آن هم سطح است، سطح است که مىتواند با راس مخروط اتصال پیدا کند، ولى اگر سطح اتصال پیدا نکرد، بدین معنى است که در این نقطه بین آنها فاصلهاى نیست. ارتباط روح و بدن، از نظر دیگرى مانند اتصال سطح دو کُره با یکدیگر است، با اینکه هردو سطحند، اما اتصال آنها در سطح انجام نمىگیرد.به هر حال، مسائلى از این قبیل، نشان از پیچیدگى روح دارد که شناخت آنها به سادگى میسر نیست. حضرت امام ـ رضوان الله تعالى علیه ـ مىفرمودند: شاید روایت «مَنْ عَرَف نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» تعلیق به محال باشد؛ یعنى چون نمىشود حقیقت روح را شناخت، لذا گفته اند: هر کس روح را بشناسد، خدا را مىشناسد. معناى دیگر روایت این است که مسائل روح را به سادگى نمىتوان حل کرد، اگر همان مسائل قابل شناخت روح را هم بشناسیم خیلى چیزها براى ما حل مىشود. براى حل بیشتر معضلات روح، باید منتظر بود که معرفت بشر در این مورد بالاتر برود تا انشاءالله تمامى معمّاها حل شود.
منبع:پیش نیازهای مدیریت اسلامی ، آیت الله محمدتقی مصباح ، قم : موسسه آموزشی امام خمینی 1367
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}